-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 27 تیرماه سال 1385 14:31
یادداشتی درباره رومن رولان در شرق نوشته ام که پیش رو دارید: در معرفى دو رمان از رومن رولان مردى ، شهروند جهان سعید کمالى دهقان رومن رولان در ایران با نام دو کتاب «ژان کریستف و جان شیفته» شناخته مى شود و شهرتش را مدیون نگارش آن است. دو کتاب که شاید بتوان آن را یک مجموعه در نظر آورد. ژان کریستف حقیقتاً یک رمان موزیکال...
-
بدرود جان شیفته
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1385 19:32
بدرود جان شیفته Adieu l'âme enchantée برای پدر ترجمه ایران: محمود اعتماد زاده ( م.ا.به آذین) ای شما که باید بمیرید،بمیرید!ای شما که باید رنج بکشید،رنج بکشید!کسی برای خوشبخت بودن زندگی نمی کند.برای آن زندگی می کند که قانون مرا به انجام برساند.رنج بکشید،بمیرید.ولی آن باشید که باید باشید:انسان. رومن رولان-ژان...
-
می مانیم توی تاریکی
چهارشنبه 3 خردادماه سال 1385 00:05
"می مانیم توی تاریکی" داستان کوتاهی از مجموعه "مادموازل کتی و چندی داستان دیگر" نوشته ی میترا الیاتی است که آن را به فرانسه ترجمه کرده ام و در هفتمین شماره ی ماهنامه ی فرانسوی " Revue de Téhéran " به همراه نقدی کوتاه به چاپ رسیده است.این داستان را به فرانسه می توانید اینجا بخوانید و نقد آن را هم به فارسی پیش رو دارید:...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 8 اردیبهشتماه سال 1385 11:45
چند تا پیشنهاد: اول این که مصاحبه گاردین رو با زبیگنیف پرایزنر ترجمه کردم و تو شرق چاپ شده که اگه خواستید بخونید. دوم این که یکی از مقالاتم به نام رومن رولان شهروند جهان تو سایت ادبی میترا الیاتی ، جن و پری ، منتشر شده که خواستید بخوانید. سوم این که امیر مهدی حقیقت یک مجموعه داستان ترجمه کرده به نام خوبی خدا که شامل ۹...
-
مقایسه ترجمه شاملو و به آذین از دن آرام
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 15:16
مقایسه ترجمه شاملو و به آذین از دن آرام میخائیل شولوخف اگر به ترجمه علاقمندید و آن را تخصصی دنبال میکنید حتما نام فصلنامه مترجم را شنیده اید.یک قسمتی هست در این نشریه به نام نمونه ترجمه که در شماره 41 پائیز 84 دن آرام ترجمه شاملو را با ترجمه به آذین مقایسه کرده است.قسمتی از آن را بخوانید: شاملو- پچپچه افتاد تو خوتور...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 اسفندماه سال 1384 15:01
چرا نمایشنامه بخوانیم؟ ادوارد آلبی ترجمه: سعید کمالی دهقان اشاره- ادوارد آلبی ، نمایشنامه نویس معاصر آمریکایی، در سال 1928 میلادی چشم بر جهان گشود.او که در مدرسه شاگردی بازی گوش بود چندین بار از مدرسه اخراج گردید و در سال 1958 اولین نمایشنامه ی جدی خود را به نام داستان باغ وحش نوشت و تا به حال موفق به دریافت سه جایزه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 1 اسفندماه سال 1384 22:48
ما می میریم تا عکاس " تایمز " جایزه بگیرد ما می میریم تا شاعران بیمار شعر بگویند ما می میریم،بازی قشنگی است وقتی مادر پوتین افسر جوان را لیس می زند و روزنامه ها هی عکس پدر را می نویسند کنار آدم های مهم هر شب هزار بار عروس می شود و خواهرم هزار بار جیغ می کشد هزار بار بازی قشنگی است کارگران ساعت یازده احساساتی می شوند...
-
نقد و بررسی مترجم درد ها
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1384 13:19
نقد و بررسی "مترجم درد ها" نوشته:جامپا لیری Jhumpa Lahiri ترجمه:امیر مهدی حقیقت به کجا چنین شتابان؟بمانید و دردهای همدیگر را ترجمه کنید ، شاید بتوانید برای درمان دردها از کسی یاری بگیرد و مرهمی باشید برای دل رنج دیده ی دردمندان."مترجم دردها " نام کتابیست از جامپا لیری نویسنده ی هندی تبار ایالات متحده ی آمریکا که جایزه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1384 16:04
اعتراف نامه «فارسی دری» یا فارسی «دری- وری»؟ تقریباً یا تقریبن یا به تقریب؟ آدم گاهی جو گیر می شود.فقط بعضی ها یک کم زیاد و بعضی ها یکم کم.من هم با دیگران فرقی ندارم.از چندی پیش دیدم که حتی را حتا می نویسند و از آن جا که احساس کردم روشنفکران شرق نویس و نشرهای معروف از این شیوه استفاده می کنند من هم جو گیر شدم و چون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 بهمنماه سال 1384 00:33
یک مشت تمشک - انیاتسیوسیلونه و بهمن فرزانه این مرد یک کم ایتالیایی به نظر نمی رسد؟ راستش را بخواهید هم بخاطر اینکه نان و شراب را خیلی شنیده بودم و هم اینکه از بهمن فرزانه ترجمه ای نخوانده بودم تصمیم گرفتم کتاب یک مشت تمشک نوشته انیاتسیوسیلونه را باترجمه بهمن فرزانه شروع کنم و تا همین الان پنجاه صفحه به پایان کتاب...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 23:34
مافیای ادبی می گویند روشنفکران همچون مافیا هستند،فقط از بین خودشان آدم می کشند 1 .حتما شما هم با یکی از این روشنفکران که مرداب های الکل با آن بخار های گس مسموم انبوه بی تحرکشان را به ژرفنای خویش کشیده است، آشنا هستید 2 .امروزه در کشور ما کم نیستند آدم های بزرگ هنری و ادبی که برای همدیگر تره خرد می کنند و اصولا پا به...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دیماه سال 1384 14:29
سعدی همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن تو چو روی باز کردی در ماجرا ببستی نظری به دوستان کن که هزار بار از آن به که تحیتی نویسی و هدیتی فرستی دل دردمند ما را که اسیر توست...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 20 دیماه سال 1384 12:37
زبیگنیف پرایزنر Zbigniew Preisner این مرد کیست؟این مرد که گوش هایش با موسیقی آناهیت آشناست و قلبش دریچه ی پر وسعت اصوات و هارمونی ها.این مرد کیست؟این مرد که بی پروا احساساتش را بیان می کند و احساسات را تنها چیز مهم آدمیان می داند.این مرد کیست؟این مرد که از بیان کردن احساساتش ذره ای به خود خجالت راه نمی دهد. زبیگنیف...
-
اسماعیل فصیح
سهشنبه 6 دیماه سال 1384 12:41
اسماعیل فصیح - سلام. : سلام. - ببخشید آقای فصیح هستند؟ : بله یک لحظه گوشی لطفا! امروز بالاخره بعد سه سال تلاش و کوشش برای پیدا کردن تلفن آقای اسماعیل فصیح تونستم یک ربع سیر باهاش صحبت کنم.وقتی زنگ زدم احساسات مزخرف دوباره غالب شد و اول نتونستم حرف بزنم.چه کار می کردم خب سه سال تمام انگار دنبال گمشده ام می گشتم.پیداش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 5 دیماه سال 1384 10:42
دیشب فیلم لاک پشت ها هم پرواز می کنند رو دیدم.ساخته بهمن قبادی.خیلی وقته که از اکرانش میگذره خب اما قسمت نشده بود دیگه.فیلم های خوب ایرانی هیچ وقت تو خود ایران طرفدار پیدا نمی کنند.فیلم خوبی بود و تاثیر گذار و به هزار تا فیلم هالیوودی می ارزید.موسیقی متنش برای حسین علیزاده بود که اون هم فوق العاده بود و خیلی خوب هم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 23:56
سپاس زندگی پیکار با خویشتن است.پیکاری عظیم با دنیای لایتناهی دردها و رنج ها و ناملایمات.ناملایماتی که آدمی را گاه به پرتگاه جنون و زوال و گسیختگی می کشاند و سودای نابودی او را دارد.دردهایی ناگفتنی از اعماق نادیدنی دنیای احساسات و عواطف بشری.احساساتی که گاه سودای ناممکن ترین و ممنوع ترین عواطف دنیای عجیب الخلقه ی خالق...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 آذرماه سال 1384 23:25
از طرف یه آدم نا دیده و نا شنیده: من خنده را به همه آموختم و قطرات اشک را از گونه ها ستردم من سعادت را با خنده هایم به همه نشان دادم اما هیچ کس نفهمید بیشتر از همه می گریم حتا در آن لحظه ای که خنده هایم همه را به خنده وا می داشت و شاد می کرد اما هیچ کس ندید غمگین تر از همه من هستم دنیای پرخون خود را پیش هیچ کس نگشودم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 15 آذرماه سال 1384 00:47
فروغ فرخ زاد از شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: ... جنازه های خوشبخت جنازه های ملول جنازه های ساکت متفکر جنازه های خوش برخورد،خوش پوش،خوش خوراک در ایستگاه های وقت های معین و در زمینه مشکوک نورهای موقت و شهوت خرید میوه های فاسد بیهودگی ... آه، چه مردمانی در چهارراه نگران حوادثند و این صدای سوت های توقف در لحظه ای که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 آذرماه سال 1384 21:18
این شعر مال من نیست: به چشمان تو که نگاه می کنم مردی را می بینم که از ترس دوری ها و رفتن ها دلش نمی خواهد بگوید دوستت دارد از این می ترسد که روزی بیدار شود و کنارش به جای تو تنها یادی مانده باشد و انعکاسی از صدایت که می گفتی باید بروی که دلت می خواهد آسمان هر جایی را خودت با دستانت لمس کنی من عاشقانه می ترسم