ما می میریم
تا عکاس "تایمز" جایزه بگیرد
ما می میریم
تا شاعران بیمار شعر بگویند
ما می میریم،بازی قشنگی است
وقتی مادر پوتین افسر جوان را لیس می زند
و روزنامه ها هی عکس پدر را می نویسند
کنار آدم های مهم
هر شب هزار بار عروس می شود
و خواهرم هزار بار جیغ می کشد
هزار بار بازی قشنگی است
کارگران ساعت یازده احساساتی
می شوند
فردا همه به خیابان می
ریز
ریز
می کنند پارچه های رنگی را
آواز می خوانند
می رقصند
و البته شعار می دهند
ما می میریم
تا عکاس "تایمز" جایزه بگیرد
شعر فوق سروده ی سید الیاس علوی شاعر افغان است که به حقیقت سیلی محکمی بر گوش آنانی می زند که هنر دروغ عرضه می کنند و آوازه ی کاذبشان جهان را پر کرده از قیل و قال ، اما چیزی از راستی و صداقت در اعماق وجودشان دیده نمی شود.آری آنان که شعر دروغ می سرایند.روشنفکرانی که شعر را دستمایه ی تفریحشان کرده اند و صداقت را در هنرشان لگدمال می کنند.آنانی که منادیان دروغین صلح و آرامش اند اما حقیقت را سال هاست که فراموش کرده اند.
نشریه "فرخار" که توسط خانه ادبیات افغانستان منتشر می شود هم اکنون سومین شماره خود را زیر چاپ دارد و امید است تا اواخر اسفند در دسترس عموم قرار گیرد.خانه ادبیات افغانستان تا به حال سه کنگره ی شعر و قصه جوان افغانستان در ایران برگزار کرده است."فرخار" نام منطقه ای در شمال شرقی افغانستان است.این واژه بار ها در اشعار شعرای کلاسیک افغانستان چون منوچهری دامغانی آمده است.به راستی شعر و ادبیات افغانستان چقدر با شعر و ادبیات ما پیوند خورده است تا جایی که می توان گفت اگر افغانستان را در نظر نگیریم شعر و ادبیات پارسی گنجینه ی گرانبهایی را از دست می دهد.این شعر برنده ی جایزه ی"شب های شعر شهریور" ایران و برنده ی جایزه "جشنواره سوم قند پارسی" افغانستان شده که در شماره دوم "فرخار" به چاپ رسیده است.
مرسی ... واقعن که شعر نابی بود ....
ممنون میشه در باره شاعر بیشتر بدانم
بسیار جالب .مثله هممیشه.عکسش...:(
خیلی تیتر قشنگی زدی... ما می میریم که عکاس تایمز جایز بگیرد... بهش فکر می کنم... گرچه خیلی واضح است!!!
هه!
آسمان دلگیر است.....
حالم از این وحشتکده به هم می خوره..............................
با خودم فکر می کنم ...من چقد دسام کوتاس...
آدما روز به روز کوچیکتر می شن...
و خدا ...
که این روزا گمه...
اینجا هیچوقت خوب نخواهد شد...
چه کسی بود صدا زد " آبی" ؟!
فوق العاده بود باور نکردنی !
چند وقت مونده که ایرانی هم مثل افغان ها و عراقی ها سوژه عکاسان "تایمز ها " بشن !؟
و هنر برای کمک به انسان ها نیست و فقط برای هنر است..
مثل همیشه عالی تفکر برانگیز
منو از لطفت محروم کردی دیگه به من سر نمیزنی
نظراتت چراغ راه منه
از فلسفه ی شعر خوشم نمی آید، هر چند کمی حقیقت و در نتیجه تلخ است، ولی به نظرم نباید این طور به قضیه نگاه کرد، در هر صورت مرسی
abooshahi@yahoo.com
ممنون
به امید ظهورش ...
سلام علیکم......خیلی متاثر شدم........یا علی
سلام سیب جان.روزگار غریبه و به این فکر کن که ما غریبش کردیم....تقصیر خودمونه...یا حق
در وصف هیاهو چه غوغایی که به پا نمی شود.
زیبا ورقت بار بود ...
روز گار غریبیست نازنین
و عشق را کنار ...
...
نور را در پستوی خانه نهان نباید کرد نباید کرد نباید کرد
چیز تازهای نسیت از اول همین بود با هابیل و قابیل شروع شد و همچنان ادامه داره ..
دیگه وقتشه که تموم بشه ...بدست ما تموم بشه ...ایشاللا
موفق باشید
محرکه بود آقا مهدی ..... حرف نداشت..... آخرشه ........ مرسی
با شعر نمی شه سیلی زد اگه هنوز هم از سیلی زدن سیر نشدی بیا ببرمت یه جایی که مخصوص این کا ها است.
درود... بسار جالب بود به ویژه که من هیچ شناختی از ادبیات امروز افغانستان نداشتم.
محشر بود.
به رسم ادب؛سلام.روزگار غریبی است.آنقدر که به راحتی بر درد و گریه دیگران می خندند،از خدا بی خبرانی را می گویم که درباغچه ی معرفت دلشان هیچ نکاشته اند.حتی یک بوته ی خار.
هووم .. آره معلومه که شاعر شاعر بوده !!!
تو سیب نوشته داری؟ من دست نبشته دارم!
گاهی از غم می شود ویران دلم ، ای کاشکی
بین دلها غصه ها مردانه قسمت می شدند
بیان تاثیرگداری داره،ممنون