سیب نوشت

روز نوشت سیب گاززده

سیب نوشت

روز نوشت سیب گاززده

یک مشت تمشک - انیاتسیوسیلونه و بهمن فرزانهBahman Farzane

این مرد یک کم ایتالیایی به نظر نمی رسد؟

 

راستش را بخواهید هم بخاطر اینکه نان و شراب را خیلی شنیده بودم  و هم اینکه از بهمن فرزانه ترجمه ای نخوانده بودم تصمیم گرفتم کتاب یک مشت تمشک نوشته انیاتسیوسیلونه را باترجمه بهمن فرزانه شروع کنم و تا همین الان پنجاه صفحه به پایان کتاب مانده است.البته بهمن فرزانه ظاهرا بخاطر ترجمه صد سال تنهایی مارکز حسابی معروف شده است اما من که این کتاب را با ترجمه شخص دیگری خواندم و ار ترجمه فرزانه مستفیض نشدم اما باید بگویم از ترجمه این کتاب اصلا راضی نیستم.شاید تقصیر نویسنده هم باشد و بقول خود فرزانه سیلونه تو ایتالیا هم نویسنده درجه سه،چهار محسوب میشه اما به هر حال این دلیل هم دلیل کشکیست چون رومن رولان هم تو فرانسه نویسنده درجه سه به حساب میاد اما به ظاهر فرانسویا خنگ تشریف دارند.خلاصه مثلا تو صفحه 39 ترجمه کرده :کسی می خندد که آخر سر بخندد.که به نظر من بهتر بود بنویسه:شاهنامه آخرش خوشه.یا مثلا بنویسه کسی بهتر می خندد که .... .خب من این اصطلاح را در ایتالیایی نمیدانم اما فرانسه آن با همین ترجمه لفظی در پارسی به ضرب المثل شاهنامه آخرش خوشه بر میگرده که ظاهرا تو ایتالیایی هم لفظ اصطلاح همان است و ترجمه از این قرار.خب در زیر گوشه ای از مصاحبه شرق با فرزانه را که سال گذشته انجام شده آوردم.

 

-شما دو رمان روباه و گل هاى کاملیا، و یک مشت تمشک از سیلونه را هم در همان سال ها ترجمه کردید. اتفاقاً سیلونه نویسنده اى بود که به شدت ستایش مى شد و آن مولفه هاى سیاسى درون آثارش عامل مهمى در خوانده شدن آثارش بود. چه شد که این رمان ها از این نویسنده ایتالیایى را ترجمه کردید، آیا به نگاه او اعتقاد داشتید و یا مسئله چیز دیگرى بود؟ اصولاً سیلونه در ادبیات ایتالیا چه جایى دارد؟
این دو کتاب، تنها کتاب هایى بود که من سفارشى ترجمه کردم، چون من همیشه خودم کتاب براى ترجمه انتخاب مى کنم. این دو کتاب در واقع به خاطر شهرت نان و شراب، ترجمه شد. دو کتاب بسیار بد که خیال مى کردم، فراموش شده اند! اما مى بینم این طور نیست. بعضى از نویسنده ها هستند که یک یا دو کتاب خوب دارند، اما فکر مى کنند همه آثارشان عالى است. خیلى کم مى شود نویسنده اى را پیدا کرد که همه آثارش عالى باشند. به هر حال من نه در آن سال ها و نه امروزه، هیچ گاه این نویسنده را دوست نداشتم. در ادبیات ایتالیا هم سیلونه در حد یک نویسنده درجه چهار و کم ارزش است.

 زندگینامه بهمن فرزانه از زبان خودش در همان روزنامه شرق:

 من در سال ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمده ام، که البته در کتاب هاى اخیرم، یک سال من را جوان کرده اند! بعد از اتمام تحصیلات دبیرستان در تهران، براى ادامه تحصیل عازم رم شدم، چهار سال در مدرسه مترجمى سازمان ملل و دو سال هم در دانشکده ادبیات درس خواندم. البته یک سال هم در یک مدرسه اى که آن زمان وجود داشت و حالا از بین رفته است، درباره تئاتر، سینما و دیالوگ نویسى سینمایى تحصیل کردم. من از ۱۹۵۹ ساکن ایتالیا هستم و به ندرت هم به ایران سفر مى کنم.

 نظرش در مورد آثار ماکز باز از همان مصاحبه:

البته به نظر من در بین آثار مارکز تنها صد سال تنهایى و عشق در زمان وبا خیلى عالى هستند، بقیه کتاب هایش چون که مارکز است خوانده مى شوند و خیلى خوب نیستند. مثلاً در همین پاییز پدرسالار که بلافاصله بعد از صد سال تنهایى نوشته است. به نوعى نمى دانسته چه کند و مثلاً پاراگراف نگذاشته است و کتاب را به کارى خسته کننده تبدیل کرده است.

 

که البته شرمنده ام با نظر استاد فرزانه در مورد پاییز پدرسالار موافق نیستم و اصلا پاراگراف بندی ها بالقصد آن گونه نوشته شده اند.

نظرات 9 + ارسال نظر
نیما یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 01:03 ق.ظ http://loverkid.blogsky.com

سلام
وبلاگ خیلی قشنگی داری
مطالبت رو باید حتما بخونم
به من هم سر بزن
باشی...

نسیم یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:26 ق.ظ http://abji-nasim.persianblog.com

سلام...خیلی جالبه که من تا حالا همه اینا رو که خوندم تازه بوده واسم...باید از خودم خجالت بکشم...ممنونم بهم سر زدی...سر فراز باشی

ارواح (مباحث متافیزیک) یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 07:54 ق.ظ http://spirits.blogfa.com

درود....بابا ایول....... متل اینکه ما خیلی از غافله عقب موندیم ...میبینم که ماشاالله ازخیلی از بلاگرها سری با اینهمه موضوعات متنوع ودانشی که خیلی ها از جمله خودم ندارم ....گمونم باید یک فرصت حسابی برای نوشته هات بذارم تا بیشتر ازت بدونم وبیشتر چیزی بفهمم ویاد بگیرم ....به هرحال ممنون ار حضورت واز اینکه در راه علم وادب گام نهادی وبه نشر اونها مارو هم بهره مند میکنی ....آفرین ...در پناه ایزد یکتا....ضمنا من کمی دیر آپ میکنم به تبع گرفتاریها البته نه گرفتاریهای روزمره....اما به چشم گرچه میدونم که خودت هر آنچه مینویسم بر اونها اشراف داری .یاهو.......احمد

خیال یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 08:55 ق.ظ http://khial.blogfa.com

می خونم البته آف لاین ...
حتما آپ می کنم.
مرسی.

کلاغ سیاه یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 11:02 ق.ظ http://yuyop.blogfa.com

دوست عزیز ممنون که به من سر زدین من به روزم با تبادل لینک موافقی؟

طیبه یکشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:52 ب.ظ http://veria1362.persianblog.com

ممنون از بابت توضیحاتت در مورد کتاب و مترجم.

هنی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 09:59 ب.ظ http://henika.blogfa.com

مرسی از حضورتون

صبا دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 02:06 ب.ظ http://kouli.blogsky.com

باید بخوانم!
اینگونه است که آدمی تشنه میشود !!!

مجموعه سیب ها را دوست دارم ... یکایکشان را...
با تمام واژه های رقصان در آن...

مینا دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1384 ساعت 05:23 ب.ظ http://www.yadegaredoust.persianblog.com

سلام راستش من کتاب عذاب وجدان آلبادسس پدس با تر جمه ی بهمن فرزانه خوندم ،که به نظرم خوب ترجمه شده بود ،البته کتابهای خودش خیلی به دلم نشست حداقل چرکنویس که زندگی نامه ی خوده فرزانه ست به قلم خودش خیلی قوی نبود...و چه جالب این ضرب المثل کسی بهتر می خندد که آخرین نفر بخندد رو ترجمه کردید به شاهنامه آخرش خوشه! راستش نمیدونم این ضرب المثل ریشه اش از کدام زبانه اما خب سوئدی ها هم همین رو میگن ....راستی این عکس فرزانه ست یا انیاتسیوسیلونه ؟...شاد باشید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد