فروغ فرخ زاد از شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: ... جنازه های خوشبخت جنازه های ملول جنازه های ساکت متفکر جنازه های خوش برخورد،خوش پوش،خوش خوراک در ایستگاه های وقت های معین و در زمینه مشکوک نورهای موقت و شهوت خرید میوه های فاسد بیهودگی ... آه، چه مردمانی در چهارراه نگران حوادثند و این صدای سوت های توقف در لحظه ای که باید،باید،باید مردی به زیر چرخ زمان له شود مردی که از کنار درختان خیس می گذرد ... |
ژاک پرور (1900-1977) ترجمه:سیب گاززده "مامور ایستگاه" برید برید زود باشید برید برید یالا زود باشید کلی مسافر ایستاده کلی مسافر زود باشید زود باشید کلی مسافر تو صف ایستاده همه جا ریخته زیاد همه جای سکوی ایستگاه یا بهتر بگویم در راهروهای شکم مادریشان برید برید زود باشید ماشه را بکشید همه باید زندگی کنند پس یکم خودتان را بکُشید برید برید یالا جدی باشید برای همه جا بذارید می دانید که این جا نمی توانید برای مدت زیادی توقف کنید این جا باید برای همه جا داشته باشد همه باید یک چرخی بزنند درگردش روزگار گردشی در درون دنیا گردشی کوچک که همه آن را می پیمایند برید برید زود باشید زود باشید مودب باشید همدیگر رو هل ندید. |
خب نمی دونم چرا وقتی داشتم این شعر ژاک پرور رو ترجمه می کردم این تکه از شعر فروغ اومد تو ذهنم.خب حالا فکر می کنم منظور فروغ رو بهتر درک کرده باشم.راستی برای بررسی این شعر به صفحه La pomme mordue مراجعه کنید.
سلام عزیز مرسی بهم سر زدی..قول میدم باز بیام قشنگ بخونم نظر بدم الان فقط اومدم بگم مرسی یادمی منم به یادتم...